مهر ۰۲، ۱۳۸۹

یه پیشنهاد ....به زبان عا میانه

نمی دونم باید از کجا شروع کنم....
از فردایی که غم رسیدن و ندبدن 1 دوست بیشتر از لذت شروعشه...
از اونی که فردا باید می دیدیمش و حالا....
از اونی که می تونست با 1 دنیا خاطره از تابستان خود را چگزنه گذرانده به سراغمون بیاد ...می تونس هم کلاسی هاشو بغل کنه و از دلتنگی هاش بگه....
اما حیف که اون هیچ وقت پاییز 89 رو ندید...
حیف که فردا روز باور...باور نبودن و ندیدن 1 دوست برای همیشه...
آره دارم از بهروز حرف می زنم
حدودا 3 ماه پیش بود که از همه چیز گذشت و رفت...برای همیشه....
ما موندیم و 1 جای خالی که توش به دنیا غم جا میشه....
چقدر دلم می خواست فردا می دیدمش و از شوخی مسخره اش شکایت می کردم...از دلتنگی هام می گفتم ولی.....
حالا می خوام همه با هم کمک کنیم بهروز همونقدر که برای ما بهروزه برای ترم جدیدی ها هم شناخته شده باشه
می خوام خواهش کنم ...
بیاین کاری کنیم که بهروز پا به پای ما بیاد بالا تا فارغ التحصیلی از دانشکده مرمت دانشگاه هنر اصفهان
بیاین برای بهروز از فردا به مدت 1 هفته سیا ه پوش باشیم ...بیاین شادیمون و با غم نبودش شریک کنیم
بزارید همه بدونند بهروز هست...و خواهد ماند....تا همیشه

هیچ نظری موجود نیست: