خرداد ۲۳، ۱۳۸۹

هیچ...

آه...می بینم می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی...من چه دارم که تورا در خور؟؟؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟؟؟؟
هیچ
تو همه هستی من...هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟؟
همه چیز
تو چه کم داری؟
هیچ
آرزو می کردم که خواننده ی شعرم باشی
راستی...شعر مرا می خواندی؟؟؟
( حمید مصدق)

هیچ نظری موجود نیست: